یک استکان چای تلخ و
یک کاغذ و قلم…
شب و سکوت و هقهق و قار و قورِ شکم!
در توهّمِ رفتن،
ماندن،
یک شُکّ،
سوءظن…
لبریز از فلسفه،
بوی تندِ عطرِ یک زن…
بلعیدنِ چند غزل از سعدی با ولع
گیج، بر هوسِ کشتنِ خاطرات
در طمع…
زُل زدن به هیچ و
طعمِ گسِ بیتفاوتی
تکرار یک شکست
و باز هم حاکمکُتی!…
بهمن انصاری
از کتاب کرگدنیسم