دو خروار ناگفته در آن نگاهت
غمی خفته در… حال و روزِ افتضاحت
دلت پُر، دلتپَرپَر از وعدههای چِرتوپِرتِ هر…
پُر از زِر زِر و حرفِ مُفت و زِرت و پِرتِ هر…
بُریدند و بُردند و خوردند، نانِ تو را
نکردند رحمی بر آن دو قِرّانِ تو را
نکردند رحمی برآن بُغضِ احتمـالا شکستنی
که باید بمیری از این درد و بندِ ناگسستنی
که باید بمیری، بمیرند از شَرمِ چَشمِ تو
بمیرند از بُغض و خَشمِ تو
بمیرند از حسرتی که خُفته در نگاهت
بمیرند بر حال و روزِ افتضاحت
ببین از غمت، غَم نشسته بر تنم
ببین نفرتم از این خاک و از… میهنم
«ببین رویشِ بُغضِ ویرانگرم
که آرام خونِ تو را میخرم»*
بهمن انصاری
از کتاب کرگدنیسم
*) این بیت از شاهین نجفی است.