هر نیمهشب ، با هـق هـق و کابوسهای لعنتی
روحِ پریشان ، نامِ تـو ، اندیشههای خط خطی
یک سوتِ ممتد در شقیقه ، گیجگاه و انفجار
کـیـهـان و تیترِ اول و اخبارهای نـاگـوار
مرگِ امید و ترس از پایانِ تلخ و رفتن و…
تکرارِ کابوسِ شبم در جیغهای یک زن و…
در جنگ با یادِ تـو و تخریبِ مـن ، با بولدوزر
در حسرتت… یک عُمر بیهوده در اینجا منتظر
در جنگ با یادِ تـو و اندیشههای موذی و…
یک مُشت خلقِ بیشرف ، مشغول در دلسوزی و…
درجنگ با هرکس که بود، این دور و بَر، مثل شغال
یک دشنه و یک نارفیق ، از پُشتِسر ، در استخوان
در جنگ با خود، با خشونت، فحش و دشنام رکیک
در پُشتِسر، شب، سایهها، زاغِ سیاه، چوب و کشیک
با مـن جنونی که نهفته ، در تـو و شعر و شبانگاه
یک زن و کابوسهایم … نـعـرههـای گاه و بیگاه …
بهمن انصاری
از کتاب کرگدنیسم