Official Telegram Channel of Bahman Ansari  برگه بهمن انصاری در اینستاگرام  برگه بهمن انصاری در توییتر  Official Bahman Ansari's Facebook  Official Youtube Bahman Ansari

کتاب‌های بهمن انصارییادداشت‌های بهمن انصاری

غزل پست مدرنداستان‌های کوتاه

نان

مرد با چشمانی بی‌تفاوت که دنیایی در آن نبود، با لب‌هایی بی‌تفاوت که در‌ میان ریش‌هایش گم بود و سری رو به پایین که سنگینیِ انبوهِ افکارِ نخراشیده فشارش می‌داد، آرام آرام طولِ خیابان را می‌پیمود.

گهگداری یادِ چشمان دخترک، به مغزش خطور می‌کرد. اما به‌زودی با ریتمِ منظمِ گام‌هایش، بی‌اهمیت از روی آن‌ها می‌گذشت و به مسیرِ ناهموارِ منتهی به ناکجا ادامه می‌داد. آیا این بخاطر دلِ سنگی یا روحِ مُرده‌اش بود؟ شاید! اما نیک می‌دانست که در پشتِ هرکدام از این دیوارهای سنگی، احتمالاً بچه‌ای گرسنه، زنی بیوه یا مردانی بی‌رمق افتاده‌‌اند که مرگ را نفس می‌کشند. همان‌هایی که سهمی از دنیا ندارند. همان‌هایی که سهمی از فردا ندارند. نه دستِ سخاوت‌مندِ طبیعت، سهمی از نان برای‌ خاموش‌کردن قورقورِ معده‌شان در نظر گرفته است و نه عدالتِ همیشه‌حاکم، حقّی برای اعتراض‌شان قائل گشته. در مقابلِ غمِ نداشتنِ حقِ زندگی، نداشتنِ حقِ شادی و نداشتنِ حقِ پایین ‌رفتنِ‌ آبِ‌خوش از گلوی این اقلیتِ در اکثریت، او چه حقی داشت که از رفتنِ دخترک غمگین باشد؟

خدایگان به افکار مذبوحانه‌اش می‌خندیدند. او که ناتوان بود. او که محکوم به نیستی بود. او که هنوز در “بودنش” تردید داشت و “نبودنش” در فرجام کار- اگر ثابت می‌شد که اکنون نیز نیست- در تضادی بدبو با منطقی قِی‌شده، کِش می‌آمد…

 

بهمن انصاری
از کتاب سرزمین جذامی‌ها

کتاب سرزمین جذامی‌ها از بهمن انصاری

دانلود کتاب کتیبه‌های کوروشدانلود کتاب اساطیر ایرانیدانلود کتاب زرتشت و زرتشتیاندانلود کتاب شهریاران طبرستاندانلود کتاب انقلاب مشروطه
دانلود رمان مسلخ روحدانلود کرگدنیسمدانلود کتاب " سرزمین جذامی‌ها "دانلود کتاب چنین گفت حافظ

دانلود کتاب‌های نایاب در کافه کتاب

آتشکده آنلاین مجازی زرتشتیان

Home | SitemapRSS |

Google | Goodreads | LinkedIn | Crunchbase | ORCiD | WikiTree |

كليه حقوق مادی و معنوی، محفوظ است.

Copyright © 2020~Today  |  Design by Bahman Ansari & Book Cafe