در مملکت خود زیر رگبار جهالت و حماقت و تعصب مُشتی متحجر، کودکی و نوجوانی و جوانیشان بر باد شد. از یک سو آتش جهالت «استحمارشدگانِ خُشکمغزی» به نام “طالبان” و از سوی دیگر دولتمردان بیکفایتی از احزاب ملی و جمهوری -که هیچیک نه ملیگرا بودند و نه جمهوریخواه- آتش بر خرمن آرزوهایشان انداخت.
اما کودکان افغان اگر سالهاست که زیر بمباران متحجرین و متعصبین مشغول «پرپر شدنِ رویاهایشان» هستند، این بیعدالتی نیست(!) زیرا در عوض، «عزیزدُردانههای بور و چشم آبی» در ممالک غربی میتوانند با دیدن آنها، بیشتر و بیشتر بر طبل شعارهای پوچ و دروغین «حقوق بشر» بکوبند و کیسههای NGOهای خود را لبریز از اسکناس کنند.
تلختر آن است که ما نیز پشتِ «مرزبندیهای جهان سرمایه» و «سیاستمداران مریض»، تاریخ و شرافت و برادری را از یاد بردهایم. از یاد بردهایم که پارسیزبانانِ «افغان» و «تاجیک» و دورافتادگانِ «سمرقند» و «بخارا» با ما همریشه، همتاریخ و همفرهنگ هستند و هزار سال زیر «درفش کاویانی» در کنار هم، «پاکدینی زرتشت» و «عدالت کوروش» را فریاد زدند.
امروز اگر «بیماران سیاستمدار» صرف منافعِ شخصیِ خود میان ما مرز کشیدند، ما با نیروی انسانیت و شرافت آن را بر هم خواهیم زد. چنانچه “نجیب بارور” -شاعر پارسیزبان- فرمودند:
هر کـجــا مـــرز کشیدند، شمـــا پُل بزنید
حرف “تهران” و “سمرقند” و “سرپُل” بزنید
هرکه از جـنـگ سخن گفت ، بخندید بر او
حـرف از پـنـجــرهی رو به تـحـمـــل بزنید
و بگویید، به بتهای سیاسی: “نه”،” نه”!
روی گــور ِ همهی تفرقــهها ، گــل بزنید
مشتی از خاک “بـخـارا” و گِـل از “نیشابور”
با هم آرید و به مخروبـهی “کـــابــل” بزنید
دختران ِ قـفـسافتادهی “پـامـیــــرِ” عـزیـز
گــُـلـی از بـاغِ “خراسان” به دوکـاکـل بزنید
جام از “بلخ”و”دوشنبه”، و شراب از”شیراز”
مستی ِ هر دو جهـان را بهـ تـغــزل بزنید
بهمن انصاری
دیماه ۱۳۹۵