حامله شد همسری، در بغلِ غیر یار
طفلِ نگونبخت شد، از هوسش یادگار
همسر بیچارهاش، در پیِ نان بود و کار
شعرِ من امشب بشد، تلختر از زهرمار
بیوهزنی دربـدر، مُرد بدونِ غذا
طفلِ یتیمی گریست، از قَدَر و از قضا
در طلبِ سرپناه، دخترکی در عزا
شعرِ من امشب نداد، جز به سیاهی رضا
عُمرِ یکی پیرمرد، شد به فنا امشبی
تا که لبِ دخترش، دید به روی لبی
آه ز دادِ جهان، آه ز هر مکتبی…
شعرِ من امشب بزد، نیش به یک عقربی
بود به یک مُستراح، نعشِ جنینی نحیف
حاصلِ یک کَژروی، حاصلِ نَفْسی ضعیف
شرم بر آن مادری، یا پدری بس سخیف
شعرِ من امشب نشد، با دل و بُغضش حریف
بهمن انصاری
از کتاب کرگدنیسم