نـشـد غـزل بنویسم، به خوبیِ حافظ
ولی خریدم ازآن بچه، فالِ حافظ را
برای دیدنِ فردای کودکِ معصوم
و درکِ هَمّ و غَمِ آن نگاهِ نافذ را
و درکِ سهمِ ضعیفان -که اغنیا بُردند-
و درکِ رَحْمِ ستمگر، به لال و کور و کر
و درکِ فهمِ خری از تلاوتِ یاسین!
و درکِ وَهمِ تو از سهمِ نابرابرِ هـر…
که نابرابر بود، سهمِ کـودک از دنـیـا
برای نانِ بیاتی، بِـگـو مَـگـو میکرد
دلیلِ بختِ سیاه و گرسنگیها را
درونِ تیمِ خدا-بنده جستجو میکرد
که جستجو میکرد، لای فالِ حافظ باز
که جستجو میکرد، لای شاید و هرگز
که درکِ هَمّ و غَمِ آن نگاهِ سردرگُم
از عهده نه من آمد نه حضرتِ حافظ
بهمن انصاری
از کتاب کرگدنیسم