Official Telegram Channel of Bahman Ansari  برگه بهمن انصاری در اینستاگرام  برگه بهمن انصاری در توییتر  Official Bahman Ansari's Facebook  Official Youtube Bahman Ansari

کتاب‌های بهمن انصارییادداشت‌های بهمن انصاری

غزل پست مدرنداستان‌های کوتاه

آقای ب

”آقای ب” همه‌جا را برای یافتن او درنوردیده بود: بیمارستان‌ها، تیمارستان‌ها، مریض‌خانه‌ها و همه دارالشفاهای اطراف. حتی در کلیساها، کنیسه‌ها، آتشکده‌ها و صومعه‌ها نیز سراغش را گرفته و یک‌بار پا را از این فراتر گذاشته، تمام کوچه ‌پس‌کوچه‌های شهر را برای یافتنش رد‌زنی کرده اما اثری از او نیافته نبود. انگار که نان شده و سگ آن را خورده بود. عاقبت عطایش را به لقایش بخشید و دست از جست‌وجو برکشید.

پیشتر مشکلِ حادّی نداشت. لقمه‌نانی از صدقه‌سریِ مواجبِ بازنشستگی بلعیده و دل‌خوش به تداومِ روزمرگی- همچون مردمانِ عاقل- روز را شب می‌کرد و شب را روز. آخرِ تابستان نیز دستِ ضعیفه را گرفته و به امام‌زاده بیرون از شهر می‌بُرد تا استخوانی سبک‌کنند و دماغی چاق.

همه‌چیز بر وفقِ مُراد بود تا آن که یک ‌روز ‌صبح، همین که از خواب بیدار شده و برای مهیا کردن چاشت، جامه بر تن کرد تا راهیِ نانوایی شود، چشم به اطراف انداخت و دید که به‌قولِ معروف: جا تَر است و بچه نیست. تا غروب منتظر ماند اما خبری نشد. از آن ‌پس کارش این بود که پیرامون را – ناامیدانه- جستجو کند. اما هرچه بیشتر می‌گشت، کمتر به نتیجه می‌رسید. آن روزمرگیِ روتین و غیرسمپاتیک، جای خود را به جوش‌و‌خروشی نامعقول داد و “آقای ب”، همچون دیوانگانی که مسیرِ دارالمجانین را گم کرده باشند، سر به زیر انداخته و همچون الاغِ آسیاب، هر روز در پی او به دور خود می‌چرخید.

این تکاپو تا مدت‌ها ادامه داشت اما چون نتیجه‌ای در پیِ آن نبود، به تدریج ناامید شده و حتی به عُزلت‌نشینی نیز اندیشید. وانگهی درست در لحظه آخر، هنگامی که سرگرمِ خودخوری و لااُبالی‌گری بود، ناگهان به یاد آورد که هنوز یک‌جا را بازدید نکرده است: «خود».
بیل و کلنگ بر دست گرفت و خیش بر کمر بست و مشغولِ شُخم زدن خویش گردید. هرچه بیشتر خود را می‌کاوید، امیدوارتر می‌گشت. سرانجام زمانی که تمامِ خویش را به هم ریخته و متلاشی کرده بود، در لابلای ذره‌های تکّه‌تکّه ‌شده خود، او را یافت. دیر بود اما دلچسب… در واپسین نفس‌های خود او را دید و خشنود از این‌که با منهدم‌‌ ساختنِ خویش، به نتیجه مطلوب رسیده است، چشمانش را بست و جهانِ هردنبیل را به مقصدِ نیستی بدرود گفت.

”آقای ب” در واپسین‌دم توانست آگاه شود که دیوانگی کارِ دیوانه‌هاست. باید بی‌توجه به چشم‌غرّه‌های مضحکِ عاقلان، دیوانگی کرد و چه خشنود بود که در پایانِ راه، به حقیقتِ دیوانگی پی برده و بی‌توجه به نگاه‌های سرزنش‌آمیز خلق، دیوانگی کرده بود.

 

بهمن انصاری
از کتاب سرزمین جذامی‌ها

کتاب سرزمین جذامی‌ها از بهمن انصاری

دانلود کتاب کتیبه‌های کوروشدانلود کتاب اساطیر ایرانیدانلود کتاب زرتشت و زرتشتیاندانلود کتاب شهریاران طبرستاندانلود کتاب انقلاب مشروطه
دانلود رمان مسلخ روحدانلود کرگدنیسمدانلود کتاب " سرزمین جذامی‌ها "دانلود کتاب چنین گفت حافظ

دانلود کتاب‌های نایاب در کافه کتاب

آتشکده آنلاین مجازی زرتشتیان

Home | SitemapRSS |

Google | Goodreads | LinkedIn | Crunchbase | ORCiD | WikiTree |

كليه حقوق مادی و معنوی، محفوظ است.

Copyright © 2020~Today  |  Design by Bahman Ansari & Book Cafe