یک دردِ کُهنه از پریروز و تَنِ سرد و…
با نعرههای مُرده در حلقومِ یک مَرد و…
دردی شدید از خاطراتِ تلخ و گندیده
از سایهای غمگین که دردش را نفهمیده
از سایهایغمگین در اینشبهای مصنوعی
از خاطرات و عکسِ تو، رویای ممنوعی…
سردردهای موذی و شبهای تکراری
کابوسهای نیمهشـب، شرمِ شبادراری
شرم از شب و شبهای غمگین را نفهمیدن
شرم از جنون، در گریهها با حرص خندیدن
شرم از تظاهر، از حقیقت، از فرار از خویش
شرم از لَگَد بر شرمگاهِ شعرِ پُر تشویش
شرم از خروشِ سایهها بر این تنِ خسته
شرم از دلی که مانده اینجا گیج و وابسته
شرم از به زیرِ آسمانها خُفتن و خُفتن…
شرم از کجا تا ناکجاها رفتن و مُردن…
از ناکجا تا ناکجا، هر شب خطر کردم…
بر دردِ حافظ بُغض یا… عَزمِ سفرکردم…
عَزمِ سفر کردم، پریدم، کوچ از خود تا…
یک مرگِ بیدرد، خوب مُردن، شرم از حتی…
یک دردِ کهنه رخنه در اعماقِ این روحم…
افتادنِ چندین تَرَک ، بر پیکرِ کوهم…
یک انفجارِ سخت، در پایانِ این درد و…
یک کرگدن ماتمزده در سوگِ این مرد و…
یک کرگدن با درد کهنه مانده این گوشه
در حسرتِ آن روزگاری که در آغوشِ…
در حسرتِ دستی که شبها را نمیگیرد
شب رخنه کرد در عُمقِ چشمانی که میمیرد
شب رخنه کرد در عُمقِ چشمانی که فردانیست
فردا که بهمن در زمستانش هویدا نیست
فردا که غمگین است، رویای من و یادم
در مَسلخِ روحم، دریـغ… از پایت افتادم
بهمن انصاری
از کتاب کرگدنیسم