دنیا خرابهای مزخرف
و مردم، سایههایی سیاه و سفید…
سرخ
چشمان من
زرد
رخسار من
و بیرنگ
دودِ سیگارِ من
من با قلمم نظم هستی را به چالش میکشم
و بود و نبود خود را در هم میتنم…
آری!
فردای من روشن نیست
اما مینویسم تا با استفراغ قلم
روحم را از خودخوری نجات دهم…
آیا کسی مرا خواهد خواند؟
هرگز
هرگز
هرگز
بهمن انصاری
از کتاب کرگدنیسم