خشکید یک فریاد، در اعماق حلقی که…
خاموشی یک مَرد، در فریـادِ خلقی که…
مَردی که از مَردُم، پُر بـود از نگفتنها
در مرگِ غنچه، سوگوار قبل از شکفتنها
در دردِ خلقِ بیثبات، هرروز او گـُم بود
در خود فرو با لذت و غمخوارِ مَردُم بود
بر جهل ملت، با غم و افسوس و افسوس و…
هرشب میانِ سایهها، کابوس و کابوس و…
با سایهها در جنگ، در فصلِ خزانی که…
با دلهره از پوچیِ نسلِ خزانـی که…
ناگفتهها خروار… در خاموشیِ مَرد و…
یک چای تلخ و خواب در شبهای پُردرد و…
شبهای پُردردی که خوابیدند با حرص از…
خلقی طلبکار از تو، شاید خوردهای ارث از…
در جنگ با افکارِ پوسیده، عَبَث، مردود
با بُغض، در شهر کثافت، پُر صدا، پُر دود
شهری که بر آرامشت، خط میکشد با تیغ
خط میکشد با خشم در حَلقِ جماعت: جیغ
با دلهره میبیند او در مرگِ خاموش و…
گُم در میانِ خلقِ پوچ و گیج و مدهوش و…
گُم در میانِ مَردُمی از جنسِ خار و سنگ
گُم در میانِ شهرِ غرقِ حیله و نیرنگ
گُم در میانِ تیرگی، بختِ بد و شوم و…
گُم در میانِ نسلِ پوچ و گیج و مغموم و…
ناگفتهها خروار… در خاموشیِ این نسل
هی ریزشِ برگی که شد سهمِ من از این فصل
فصلِ خزانِ زرد ، در تقویمِ پوسیده
کابوس و افسوست ، از خلقِ چـروکیده
نسلِ نگونبختی که گُم شد در غبارِ جبر
نسلی که شد محکوم بر هِی صبر و صبر و صبر
نسلی که شد فریاد، در پایانِ فصلی که…
خاموشیِ یک شعـر، در فریادِ نسلی که…
بهمن انصاری
از کتاب کرگدنیسم